مسافران پارسی

زن درشاهنامه فردوسی مظهردانایی وهوشمندی است.

مسافران پارسی

زن درشاهنامه فردوسی مظهردانایی وهوشمندی است.

خاطرات خانوادگی..



مادرم شاعر نیست
در عوض نصف غزل‌های جهان را گفته
شعر را می فهمد
مادرم قافیه‌ی لبخند است
وزنِ احساس
ردیفِ بودن
مادرم مثنوی معنوی است
حافظ و سعدی و خیّام و نظامی
اصلاً...
مادرم شعرترین منزوی است
من رباعی هستم
خواهرانم غزل‌اند
پدرم شعر سپید...
صبح، بیدل داریم
با کمی نان و پنیر
ظهر سهراب و عطر ریحان
شب، رهی یا قیصر

مادرم شاعر نیست
در عوض نصف غزل‌های جهان را گفته
دفتر شعرش آب
ناشرش آیینه
و محلّ توزیع
خانه‌ی کوچک ما...
...................


مادر است 
کاری نمی‌شود کرد
فقط لبخند می‌زند و
گریه‌هایش را پنهان می‌کند پشت تنهایی‌هایش
باور کنید
یک بار خدا را دیدم تا دم پنجره پایین آمده بود
و به مادرم می‌گفت
بال‌هایش را 
در آسمان‌ها جا گذاشته است

......................

هر روز

به خیابانی قدم می گذارم

که عطر هزاران زن

سرت را می برد

دلم امّا

بچّه آهوئی ست

که تنها

بوی مادرش را می شناسد

و من به دنبالت

آوارۀ ازدحام دنیایم !