مادرم شاعر نیست
در عوض نصف غزلهای جهان را گفته
شعر را می فهمد
مادرم قافیهی لبخند است
وزنِ احساس
ردیفِ بودن
مادرم مثنوی معنوی است
حافظ و سعدی و خیّام و نظامی
اصلاً...
مادرم شعرترین منزوی است
من رباعی هستم
خواهرانم غزلاند
پدرم شعر سپید...
صبح، بیدل داریم
با کمی نان و پنیر
ظهر سهراب و عطر ریحان
شب، رهی یا قیصر
مادرم شاعر نیست
در عوض نصف غزلهای جهان را گفته
دفتر شعرش آب
ناشرش آیینه
و محلّ توزیع
خانهی کوچک ما...
...................
مادر است
کاری نمیشود کرد
فقط لبخند میزند و
گریههایش را پنهان میکند پشت تنهاییهایش
باور کنید
یک بار خدا را دیدم تا دم پنجره پایین آمده بود
و به مادرم میگفت
بالهایش را
در آسمانها جا گذاشته است
......................
هر روز
به خیابانی قدم می گذارم
که عطر هزاران زن
سرت را می برد
دلم امّا
بچّه آهوئی ست
که تنها
بوی مادرش را می شناسد
و من به دنبالت
آوارۀ ازدحام دنیایم !
تـو چـه مـیفـهـمـی از روزگـارم ….
از دلـتـنـگـی ام …
گـاهـی بـه خـدا الـتـمـاس مـیـکـنـم …
خـوابـت را بـبـیـنـم …
مـیـفـهـمـی ؟!!
فـــــقــــــط خـــوابــــــت را !
خوب یادم هست...!
گفتی باران چه ببارد چه نبارد
خیسِ خیسم از نگاهت...
گفتی باران چه ببارد چه نبارد،
بازخواهی گشت...
دل من سرخوش از این قول،
نه پریشان،
نه هراسان،
سر هر باغ ، به شادی
سر هر کوچه غزلخوان،
غافل از اینکه دمی نیست
مرا در یادت...
گفتی مملو شدی از خاطره ام
به فریب دلنوازت،
دل من سخت شکست،
وقتی آموخت که بگوید هردم
یاد من باد، فراموش تورا...
یاد من باد فراموش تو را...
اون قسمت اولش قشنگ بود...
الهی این روز خنده واقعی رو لبان مادر عزیزت نقش ببنده...
این روز به مادر عزیزت تبریک میگم...
انقدر هم احساس ناراحتی نکن...غصه هم نخور..چون مادرها غصه و ناراحتی از تو چشمها متوجه میشن..
آره..
توفقط داری یه قطره ازدریای اون خاطراتومیخونی ..
ماووتوشبختی غرق بودیم چون همدیگه روداشتیم وزندگیمون پرازخداااااابود
یعنی میشه؟؟؟؟میشه اونهمه دعام برآورده شه؟؟؟
مرسی مهربونم ازطرف منم به مامانت تبریک بگوکه هچین دختردلسوزی داره